سید امیر طاهاسید امیر طاها، تا این لحظه: 19 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره

گل واژه ی بهارم امیر طاها

'گلواژه ی بهارم امیرطاهاو میهمانی

1391/12/7 9:07
269 بازدید
اشتراک گذاری

سلام.گلم

خوبی ؟الان یک هفته است که ندیدمت.....

درست روز یک شنبه که مابا بابابزرگ عازم قم بودیم.......

چند روز به علت بیماری خواهر جون مه یاس گلی پیش من و عمه هدا بودی ،صدات میکردم باخوشرویی پا میشدی وخیلی خوب وخوشگل کارهاتو انجام میدادی.......صبحانه میخوردی .تغذیه ی مدرسه تو برمیداشتی وبا بابابزرگ وداداش محسن میرفتی مدرسه......ظهر هم یابابا یا عمه هدا میامدن دنبالت........

گفتم برات که چقدر آقایی.تکالیفتو انجام میدادی ،فاطمه جان کمکت میکرد.....برات شال وکلاه بافتم .....خیلی خوشت اومده بود........مدام سراغ خواهر جونتو میگرفتی ،برای ملاقات نمی بردمت.چون بیمارستان ،پربود از فرشته های بیمار ،که به علت های مختلف بستری بودند .......ولی تو عزیزم هرشب موقع خواب براشون دعا میخوندی وبرای سلامتیشون هم دعا میکردی.......عزی م با انکه هرروز بامهیاس گلی صحبت میکردی باز هم دلت برای همبازیت تنگ میشد ..........آخه عزیزم تو باخواهرجون فقط یکسال وده ماه تفاوت سنی داری ،خیلی بهم وابسته این........وقتی شنیدی که خواهرجون ازبیمارستان اومده کلی ذوق کردی وخوشحال شدی وخوشحالیتو با بالا پایین پرید ن آخخخخخخخخخخخ حون گفتن نشون دادی ....تو دلم خیلی خوشحال شدم....وبرای تو عزیزم وهمه ی بچه های ئیگه دعا کر دم ،که همیشه سلامت وشاد وموف باشید...........عزیزم .....ر وزی که برای دیدن تو مهیاس گلم اومدم خونتون ،با مهیاس کمی شیطونی کردین ....وقتی نگاهت میکردم ،بهم نگاه کردی از اون نگاه های معنی دار........گفتم چیه مامانی ،خندیدی باز نگاهم کردی .این بار نگاهت رو با گفتارت کامل کردی ...که مامانی مهیاس کاشکی مریض نمیشد .گفتم حالا که شکر خدا خوب شده ....سری تکان دادی و گفتی ،ولی مامانی خیلی لوس شده مدام زور میگه .....گفتم مامانی خواهر کوجولوته .گفتی آره ولی خیلی زیاد نه.....منظورت ،تفاوت سنی تونه .گفتم مدارا کن خوب میشه.........گفتی نه بابا تازه یه دونه هم هست دیگه هیچی........تو فکرت متوجه رفتار مامان وبابا شدم.........حتما اگر محمد ونسرین رو تنها ببینم دراین باره باهاشون صحبت میکنم.......دوستت د ارم .....وقتی شیطون میشی فقط نگات میکنم دست پاچه میشی وبا مظلومیت خاص خودت پشت سرهم میگی...ا.ا.ا.ا.ا.ا.مامان  بزرگ .......مامان بزرگ........ببخشید........عزیزم .موفق باشی.....ر استی دارم برات یه ژاکت خوشگل میبافم دیگه همین روزها تموم میشه......بعضی روزها باهات تلفنی صحبت میکنم .با مهربونی خاص خودت بهم ابراز علاقه میکنی .....قربونت برم........گل بهاریم.......تازه یاد آوری دوم فروردین تولدت هم شده یه عادت.فدات شم عزیزم معصومم.........قربونت برم یاد دعاهای شبت منو شاد میکنه .هرشب دعای فرج وسوره ای کوچک برای بچه های دنیا.......و بچه های ستم دیده ی دنیا دعا میکنی ودستهای قشنگ وپاکت رو براشون روبه آسمون میگیری .از خدای مهربون میخواهی که خدا کمکشون کنه .تاز ه خدارو به جدت هم قسم میدی .........مهربونم......

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)