گلوا{ه ی بهارم
لیله القدر.....
پسرم ......
امشبو خوب درک کن.....ساعت ده بود که با بابا وماما وداداش محسن ومه یاس گلی اومدین پایین ،به من وبابا بزرگ گفتی میخوام با هم بریم احیا......گفتم من با بقیه خونه احیا رو برگزار میکنیم چون بابابزرگ ومن کمی کسالت داریم.......شما رفتی مه یاسم که چادر سفید سرش کرده بود.....وای خداچقدر خوشگل شده بود ......
گفتم مامانی منو دعا کن....گفتی چشم...
وقتی از مشهد اومدی ازت پرسیدم منو دعا کردی؟گفتی بله...گفتم چه دعایی بدون وقفه گفتی برای آرزوهاتون دعا کردم ..............با صداقت وصفای خاص خودت .قربونت برم......
از مه یاس گلی پرسیدم .گفت به امام رضا سلامتونو رسوندم .واقعا متشکرم .عزیزانم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی