پست5
پست5 بانام ویاد خدای مهربان.سلام.......
پسرم .حمد وثنا خاص خدای یکتاست.........وبس.
شیطونکم .خوبی مامانی .قربونت برم .
دیشب ی سر اومدی پایین .شام خوردی .طبق معمول گفتی الاهی شکر دستت درد نکنه مامانی......
گفتم نوش جان .برات آلبالو آوردم .داشتی میخوردی که مامان نسرین زنگ زد .ازم چیزی خواست .گفت بده امیر بیاره .
وقتی نگات کردم بدون چون چرا پذیرفتی .ولی میدانستم .ازته دلت راضی نیستی......برات مقداری آلبالو ریختم وگفتم حالا برو با مه یاس بخور......گفتی نه نمیخواد ....منظورتو متوجه شدم .نمیخواستی به این زودی بری بالا........ولی رفتی .گفتم مامانی فردا بیا .گفتی آخه کلاس دارم ......بوسیدمت وبا رودربایستی ........بالاخره رفتی.بالا.... صحیح
سلامت وسربلند باشی.......
یادمه اون موقعها که مه یاس گلی به دنیا اومده بود توعزیزکم پیش من بودی .
ی روز بابامحمد اومد خونه ی ما .گفت مامان میشه امیر رو حاضر کنی ببرم خونه .شما بغض کردی .وگریه کردی.....ساکتت کردم و باصحبتی که آروم آروم راضی شدی بری...ولی .....بابامحمد سکوتی کرد .من ازش
سوال کردم چیه ؟باناراحتی خاصی گفت مامان به خدا ماخیلی دوسش داریم ولی یه خاطر نسرین وخود امیره ........
گفتم مامان جان به من نگو .میدونم. آخه اینجا سرویس دهنده زیاد تر داره
یادمه هروقت که غذاتو می خوردی پس از تشکر از خدا از من تشکر میکردی .......
رختخوابت هم همیشه آماده بود می رفتی تورختخوابت و میگفتی شب به دیر .اگرما باصدای بلند صحبتی میکردیم و یا صدای تلویزیون زیادتربود.
می گفتی ساددت ..میخوام ادراحت بتونم ....ما همه بهم نگاه میکردیم وتسلیم شما میشدیم ....
و شیرین زبونی هات منو کشته ........الانم وقتی کاری رو رااضی نیستی با گشاده رویی چند بار میگی
ا..ا..ا..ا.....مامانی .اون موقع است که من هزار بار قربونت میرم.......فدات شم..... .
همه عاشق مرامت هستند مهربون ......بامحبتم ...این قدر آقایی که هر عیدی که میاد .مثل مردای گنده به همه تبریک میگی ...وبا دستهای کوچکت بزرگوارانه دست میدی ........
و بوس میکنی ......راستی دیشب خوشحال بودی که مامان نسرین برای آقا امام زمان میخواد جشن مولودی بگیره......... قبول باشه.......
