سید امیر طاهاسید امیر طاها، تا این لحظه: 19 سال و 1 ماه و 12 روز سن داره

گل واژه ی بهارم امیر طاها

گلواژه ی بهارم امیرطاها

سلام عزیزم..خوبی زنگ زدم رفته بودی بازی.....مه یاس خانومی هم نبود مامانی گفت باهم رفتن دوچرخه سواری......خوش باشی عزیزکم.... چقدر خواهرحونو دوست داری.....یادته رفته بودیم پارک خودتومیکشتی تا تاب سوار بشی ولی به محض سوار شدن اگر نی نی دیگه ای میامد پیاده میشدی میگفتیم خوب چرا تاب بازی نمیکنی میگفتی نی نی مناظره .....انتظار بده قربون فهمت برم..... هروقت دوچرخه بازی میکردی هم دوچرخه اتو به همه میدادی ....ولی مه یاس گلی به محض دوچرخه خریدن دیگه بهت دوچرخه نمیداد...... اسکوترتم که مدام مال مه یاس گلی بود  و هزارتا زبون .....دادشی بازی کنم تومثل مردای گنده میگی بر خواهرجون ...ولی مواظبش باش......... مهزبونم......     &...
11 اسفند 1391

گلواژه ی بهارم امیرطاها ......

سلام گلم امیرم خوبی مامانی قربونت برم....دیروز چند دقیقه ای دیدمت وقتی بامامان نسرین ومه یاس گلی اومدین کار داشتین .چقدر بوسیدمتون..... عجله داشتین برین پیش عمه مهدیه...... وقتی میرفتین گفتی مامان شهین میخوام برم خرید عید ....بسلامتی عزیزم با نیاز کمی بازی کردین .ورفتین خوشحال وخندان ....همیشه شاد باشین در پناه خدا وماما وبابا عزیزانم.....توی لحظات کوتاهی هم وقتی میایی از مدرسه وخانوم معلمت تعریف میکنی....آخه خیتی دوستش داری.... موفق باشی پسرکم..... دوستتون دارم گنجشگ کوچولوی من.... اینم عکس یه ماشین مورد علاقه ات.......گفتی عید شاید بریم شمال ....خوش بگذره....... اینهم برات گذاشتم تا یاد آور مناظر زیبای شمال باشه.......... وقتی که ...
11 اسفند 1391

'گلواژه ی بهارم امیرطاها.....گنجشگ کوچولو

  سلام ....گنجشگکم.....تو اینقدر معصومی که واقعا مثل گنجشکی کوچک .......جیک جیک میکنی....و بالا وپایین میپری......  درون قلب کوچکت ،چه احساسی دار ی......بازی کنی وبازی..........             من خیلی بهت علاقه مندم .......هروز دلم میخواد ببینمت وبغلت کنم ........ولی افسوس ...تو مدرسه ای ...و منهم مشغول گرفتاریها دو سه روز میگذره دیگه دلم طاقت نمیاره تا بیام وببینمت .یا تو عزیزم بیایی دیروز که باهات حرف زدم کلی دلم آروم گرفت........گفتی که مشقهامو نوشتم .میخوام کمی با بازیهای کامپیوترم بازی کنم و بخوابم..قربونت برم حالا برو لالا کن پسرم. ...
9 اسفند 1391

گلواژه ی بهارم امیر طاها

سلام گلم عزیز م .....دلم واست یذره شده........نفسم .روز پنج شنبه میگفتی دیگه بلدم کتاب داستان بخونم........خیلی خوشحال بودب....منم همینطود.......عکس کتابت هم،عکس یه بچه آهو بود.......چشماش مثل خودت قشنگ بود......حالا این عکس یادآور اونه....... با مه یاس  گلم ،قصد داشتین برام بخونین  ولی من باید میرفتم وبرای یه وقت دیگه گذاشتیم........حالا گنجشگک اشی مشی من یادت نره کتابتو خوب نگهدازی کن تا چند روز دیگه من بیام...... دوست دارم همچون پرنده ای بر  شاخه های بید ........دوستت دارم همچون ،قناری ....... دوستتدارم همچون چلچله ای بر بام آسمان.......... دوستت دارم همچون قویی در غروب..............دوستت دارم همچون ساری به هنگام لانه ساخ...
8 اسفند 1391

'گلواژه ی بهارم امیرطاهاو میهمانی

سلام.گلم خوبی ؟الان یک هفته است که ندیدمت..... درست روز یک شنبه که مابا بابابزرگ عازم قم بودیم....... چند روز به علت بیماری خواهر جون مه یاس گلی پیش من و عمه هدا بودی ،صدات میکردم باخوشرویی پا میشدی وخیلی خوب وخوشگل کارهاتو انجام میدادی.......صبحانه میخوردی .تغذیه ی مدرسه تو برمیداشتی وبا بابابزرگ وداداش محسن میرفتی مدرسه......ظهر هم یابابا یا عمه هدا میامدن دنبالت........ گفتم برات که چقدر آقایی.تکالیفتو انجام میدادی ،فاطمه جان کمکت میکرد.....برات شال وکلاه بافتم .....خیلی خوشت اومده بود........مدام سراغ خواهر جونتو میگرفتی ،برای ملاقات نمی بردمت.چون بیمارستان ،پربود از فرشته های بیمار ،که به علت های مختلف بستری بودند ......
7 اسفند 1391

گلواژه ی بهارم امیرطاهاوبهبودی

سلام عزیزم ....امیرم امروز سه بار برات مطلب گذاشتم ولی به لطف مخابرات همگی پریده...........امیرم خوبی ؟مامانی قربونت برم.......روز پنج شنبه ماما نسرین برات نذر کرده بود و با اجرای خانوم حنانه ......که بسیار زیبا ومعنوی اجرا کرد.....برای سلامتی آقا امام زمان و بهبودی شما دعای فرج و دعای توسل رو ورد زبان کردیم............و مدیحه سرایی برای شهادت خانوم حضرت معصومه (ع)عمه ی سادات که خیلی پرفیض بود.........نان جوین و شیر وخرما زینت بخش مجلس بود..... وهدیه حمد وسوره برای اموات........ تو عزیزم برای پخش کردن شیر ونان جو سنگ تموم گذاشتی با دست خودت تو مراسم دستمال،و چای میگرفتی....و با اعتماد به نفس که صاحب این مجلس از نو توقع پذیزایی د...
6 اسفند 1391

'گلواژه ی بهارم امیرطاهاو بیماری....

سلام و بانام الله ..... خدایا امیرم بیمار شده ......پس از آنفولانزای شدیدی امیرم پاهاش درد میکنه.......خدایا .....خدایا.....خدایا .......شفاش بده...... یار ب........یارب.....یارب.....یارب......یارب.....یارب.....یارب......یارب......یارب.....یارب......گلمو زودتر شفابده.......در سردفتری مطالعه کردم ،اگر 10 بار یارب بگی ،بدو گفته شودبله حاجتت چیست..... موضوع بیماری گلپسرم. ..... امیرم از چهارشنبه سرماخوردگی پیدا کرده.دکتر براش دارو داده وآمپول ...تبش قطع شده اما.،پاهاش درد گرفته...و راه رفتن براش مشکل شده ....حالا پنی سیلین براش تجویز کردن وبا تزریقی بهتر شده.....روز شنبه مامان نسزین وبابا محمد بغلش کردن بردن مدرسه تا امتحا...
1 اسفند 1391

گلوا}ه ی بهارم امیرطاهامدرسه .من

سلام.....خوبین ؟خوشین؟ منم  به لطف خدای خوب ومهربان ،خوبم. من دیگه محصل شدم و دانش آموز......درس دارم .بعضی روزها با مامان وبابا به گردش و میهمانی میرم......منزل بابابزرگ ومامان بزرگ.منزل عمه حسنا عمه هدا میریم......وبعضی موقع هم پیش اقوام سر میزنیم....... حالا بریم ادامه مطلب میگفتم. دبستان ما خیلی نزدیک نیست...باید با سرویس یا با بابا برم.... معلم بسیار مهربانی دارم.او بامهربانی خاصی باما رفتار میکند ،ایشان اکثر روزها روزه دار هستند.ظهرها نماز اول وقتشان برقرار است.روزهای سه شنبه برایمان مراسم دعای توسل برگذار میکند  ویادمان میدهد با توسل به ائمه ومعصومین  و  با توکل به خدا و تلاشمان به اهدافمون ...
30 بهمن 1391

گلواژه ی بهارم امیرطاها

سلام ،سلام به همه ی دوستانم.....من دیگه مدرسه میرم ،درس میخونم.دارالقرآن میرم سوره ی تین رو حفظ کردم.....دارم باسواد میشم....مهرماه مهر مهربانیها ودوستیها برام آغاز خوبیهای زیادی بوده وهست......دوستهای زیادی هم پیدا کردم........خداروشکر،اتفاقهای زیادی رخ داده ،یواش یواش دارم حروف وکلمات زیادی رو یاد میگیرم......دلم میخواد زیاد بنویسم......خیللللللللللللللللی زیااااااااااااااااااااااااد............................................مه یاس گلی هم بامن تمرین میکنه. وبیشتر چیزهارو یاد میگیره....خوشحالم. گفتم یاد گرفتن خیلی شیرینه.و منهم دوست دارم زیاد یاد بگیرم.....کتابهام خیلی قشنگ وجذابه....کیفم قشنگه .....لباسهای فرم مدرسه ام خیلی قشنگه........
6 آبان 1391

گلوا}ه ی بهارم. امیرطاها

سلام .سلام بروی ماهت به چشمهای سیاهت....       امیر عزیزم خوبی؟ خوشی؟ گلم . سیب سرخ من...... دلم واست ی ذره شده.......       کوچولوتر بودی وقتی صدات میکردم ،با ناز بخصوصی ،میگفتی نانم .یعنی جانم .......همه دوست داشتن ،صدات کنند و شماهم بگی نااااااااااااااااتم.... آخه خیلی کوچولو بودی .......نی نی فرشته بودی........ولی خیلی خوش زبون بودی..... عزیزم همیشه عاشق عینک بودی  ................................................................................... عمه حسنا عمه هدا وعمه مهدیه همه برات عینک های خوشگلی میخریدند.......................خیلی خی...
20 مهر 1391