سید امیر طاهاسید امیر طاها، تا این لحظه: 19 سال و 1 ماه و 13 روز سن داره

گل واژه ی بهارم امیر طاها

گلواژه ی بهارم

سلام گلم ......سلام عزیزمهربانم......... شب قدر با مه یاس گلی پیش من بودین......جون وقتی مراسم احیا تموم شده بود. شما ومه یاس گلم نزدیک بود زیر پای مردم له شید ......خدا رحم کرد وشب بعد شما پیش من مشغول دعا از طریق رسانه ها شدید وبا دستهای پاکتان وقلب معصومتان برای همه دعا میکردید....... عزیزم تو چقدر پاکی ........تو برای مولای متقیان سیه پوشی........   تو ساداتی ومعصومی.......دوست دارم ......فدات میشم ...مهربان با اون چشمات که وقتی نگاهم میکنی برات میمیرم........   وقتی کاری داری چنان با احساس پاکت مطرحش میکنی نمی توانم ردت کنم .ولی تواینقدر منطقی هستی ،چندین بار کلمه ی اگر ممکن هست رو به زبون میاری که من واقعا ...
27 مرداد 1391

گلواژه بهارم امیرطاها

سلام گلم .عزیزم .پنج شنبه امتحان روخوانی قرآن داری موفق باشی.....   برات دعا میکنم ..... دیشب پیشم بودی باهم حرفهازدیم ..حسابی با نیاز کوچولو بازی کردین ....       براتون قصه گفتم .ولی اصلا پذیرای قصه نبودین وفقط تخلیه ی انرژی براتون کارساز بود ....بالا پایین .خنده وخوشجالی .خلاصه از عاقبت کار می ترسیدم.....       بلاخره ساکت شدین براتون میوه وشوکلات آوردم .آخه خیلی انرژی مصرف کردین .......   ساعتی نگذشته بود ثنا فسقلی هم با مامان وباباش اومدن .بچه ام هاج وواج شماهارو نگاه میکرد .   گفتیم .بله شماهم چند وقت دیکه همکاری ...... شادباشید وسل...
25 مرداد 1391

گل واژه ی بهارم.امیرطاها

سلام ..... گل گلدونم ،؛نمک نمکدونم.،سیب سرخ خراسونم....................... پسرم ....دیشب  اومدی پایین .رفته بودی آرایشگاه.........مثل ماه بودی . ماه تر شدی.......عمه هدا ازت عکس گرفت .همه بوست کردن گفتن ماشالله.......................... گفتی میخوام برم حمام ......آخه فردا عازم پابوسیه حضرت امام رضا هستی....... زائر کوچولو خدا پشت وپناهت........... مامانی گلم هر سال زوار امام رضا میشی.از خدا خواستم که به سلامتی بری وبرگردی....... خوش بگذره..... خیلی خوشحال بودی .شاد وشنگول و حسابی سرحال ..........                   &n...
23 مرداد 1391

پست9

سلام ................ گلم .عزیزم ......نفسم ......جیگرم ........سیب سرخم فداتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت.بشم. تو گلی از گلهای بهشتی ......باعطر سادات وعلویون...... پسرکم .با دوچرخه خوب جولان میدی..... بابا محمد قول داده بود که دوچرخه ات رو درست کنه ......حالا کمتر به من سر میزنی ......ولی من صداتو میشنوم ...خوشحالم .........که سرحالی شاد بازی میکنی.... امسال محصل میشی.نازنینم...قبلا هم مهد قرآن میرفتی .و الان هم که میری ..قربون قدآن تلاوت کردنت برم ...تازه قرآنتم باید عثمان طاها باشه . دیشب رفتی با آقایی تمام وضو گرفتی .و به تلاوت آیات شریف قرآن شدی .....   و جالب این که وقتی رفتی وضو بگیری....
23 مرداد 1391

گلواژه ی بهارم

سلام ................زوار امامرضا خوش آمدی .......ماشین بابایی رو دیدم که بیرون پارک کرده ......   حدس زدم حتما شب تو زاه بودین ......خسته ومونده نباشین.......پس الان خواب خوابین.عمه هدا سراغتو مگرفت ....می گفت .مامانی داداش محمد ونسرین نیامدند ......گفتم نه .ولی پس از یک ساعنت دیگه به سلامتی رسیذین ......منم دوباره برات نوشتم ...... ولی یواشکی وتند تند ....به خواب گلم.....تا خستگی رو از تن به در کنی........   این گلها سرراهت تا توبیایی............ ...
23 مرداد 1391

پست2

امروز هنوز پیشم نیامدی آخه هرروز بهم سرمیزنی قاصدک بهارم عزیزم دیشب که اومدی پیشم طبق معمول همیشه خسته از بازی باهمه مردونه گی هات اول باهمه دست دادی بااون دستهای قشنگ وکوچولوت . بهت گفتم مامانی کجا بودی؟گفتی بازی میکردم .....گفتم پس برو حموم کن تاراحتتر به خوابی گفتی چشم...ورفتی خونه که حمام کنی .وبه خوابی شب خوبی روگذرونده باشی الان باید کلاس قرآن باشی یادم رفت بگم توعزیزم داری کلاس قرآن روادامه می دی........موفق باشی هرروز میایی میگی مامان این سوره رویاد گرفتم یاجایزه ات رو نشونم می دی ...... منم بوست می کنم ...یاجایزه ای هم برات تهییه می کنم .....مه یاسم خلاصه جایزه ای میگیره آبجی کوچولوت خیلی باتو فاصله سنی کمی داره ....... یا...
21 مرداد 1391

پست10

سلام............. گلم .عزیزم .الان که دارم برات مینویسم .شما داری پایین توی پارگینگ،بازی میکنی....... بازی کن گلم .تجربه بیاموز...........تلخ وشیرین هرچه باشد ،همه آینده سازند.......   آی قصه قصه. نون وپنیر وپسته. نوناش سنتیه.......پنیراشم محلیه........پسته هاشم خندونه......   جالا بریم پایین تا ببینیم فصه چیه............... گفتیم .فقط خدای مهربون بود...... ی خانم کلاغی بود .که صاحب جوجه شده بود..... روزها ازپی هم می گذشت.و جوجه کلاغ روز به روز بزرگ وبزرگتر میشد .. روزی ننه کلاغه برای غذا آوردن میخواست بره بیرون.به جوجه اش گفت. ننه جون   ننه کلاغه پرید ورفت دنبال ی ل...
21 مرداد 1391

پست6

س لام .................... سلامی به گرمی دل آلاله های عاشق........ امشب همه جا نور باران است ....... امشب یکی از شبهای تردد فرشتگان به زمین و آسمان است ....... زیرا تولد مهدی صاحب زمان است.......... تولد طپش های قلب مهربان است . لحظه هارو به انتظار دیدن رویت سیر خواهیم کرد ...... یا مهدی.......زمین و زمان از قدومت مبارک . امیرم.همشب از عمه مهدیه عیدی گرفتی....عیدیت مبارک. ...
21 مرداد 1391

پست 1

امروز مصادف باتولد عموی سادات آقاحضرت ابولفضل عباس است....تولدش مبارک...... عزیزم شماگلپسر قند وعسل امسال آغاز سال اول تحصیلیت میباشد موفق باشی......عزیزم سالی که شما بدنیا اومدی سال پرباری بود چون شروع بهارش توبودی......عمه هدا به خونه بخت رفت توزندگی عمه مهدیه تحولاتی رخ داد............ مامان بابا اومدند نزدیک ما وتوگلم باتموم عزیزی هات بهمون نزدیک تر شدی. بیششتر روزهات پیشم بودی و من لذت می بردم..........نه من بلکه عمه هات حسرت یه لحظه دیدنت آرزویشون بود بااینکه همیشه پیشمون بودی بازهم میخواستن پیششون باشی هرکدوم تو صف کاری برات لحظه شماری می کردن ........یه نفر می گفت من حمومش کنم یکی می گفت من به خوابونمش........ خلاصه که همه...
21 مرداد 1391

پست8

سلام ، گلم .خوبی .امروز باکمک عمه هدا چند تا از عکساتو گذاشتم.............   فربونت برم حالا نگاه می کنم چقده بزرگ شدی.ی مرد بزرگ وفوق العاده عزیز............ الان اومدی برای مه یاس گلی نیاز خوشگله گیلاس آوردی .ولی تو نیامدی .دم در زود هم رفتی بالا........   حالا تا پست بعدی وعکسای دیگه ................ ...
21 مرداد 1391